سایهسارِ درخت دانایی
- آقا! نمى دانيد درباره ى شما چه حرف ها كه نمى زد و چه عيب ها كه از شما نمى گرفت. آن قدر بدگويى شما را كرد كه نگوييد و نپرسيد!...
اين سخنان را مردى به امام سجادعليه السلام مى گفت. يكى از ياران هم راه آن حضرت، از مرد پرسيد:
- و اين حرف ها را در جمع مى گفت؟
- نه، پنهانى با من مطرح مى كرد!
در اين هنگام اما م عليه السلام سكوت را شكستند و فرمودند:
- برادر! سزاى غيبت و تهمت، با خداوند است. وعده گاه همه ى ما نيز روز حساب است و در آن جا، خداوند خودش در ميان همه ى ما حكم خواهد كرد. تو هم بايد بدانى كه هيچ كس از بدگويى مردم، در امان نيست. حتى به پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم نيز دروغ مى بستند و بر او عيب مى گرفتند! اى كاش شخصى كه نام اش را مى برى، به اين جا مى آمد و حرف هايش را، رودررو مى زد، تا مطلب برايش روشن مى شد و به اشتباه خودش پى مى برد. امّا تو! تو نيز كارِ درست و خوبى نكردى كه چنين خبرى را براى ما آوردى! چرا كه از يك سو، حقِ سخنِ او را رعايت نكردى و حرف پنهانى و خصوصى او را كه تنها با تو در ميان گذاشته، آشكار ساختى و باز گفتى! در حالى كه او خودش حاضر نبوده چنين سخنى را پيش روى ما بگويد! از سوى ديگر هم، حقِ ما را رعايت نكردى! مى دانى چرا؟ چون از فردى مسلمان، خبرِ دل آزارى براىمان آوردى كه آن را نشنيده بوديم.
از اين پس، توجه داشته باش و ديگر چنين كارى نكن، زيرا آن كه عيب هاى مردم را پيوسته و فراوان نزد ديگران باز مى گويد، گويا عيب هاى خويش را در ديگران جست وجو مى كند!
برشی از کتاب قصههای زندگانی امام سجاد علیهالسلام، نوشتهی جواد نعیمی
|