نام من
جواد نعیمی
درست از همان شب بود که تصمیم گرفتم از نام جدیدم استفاده کنم! از کدام شب؟ از کدام نام؟ عجله نکنید! الآن می گویم. بله، از همان شبی که دیدم دیگر هیچ کس مرا به نام اصلی خودم؛ صدا نمی زند!
لابد می پرسید چهطور؟! باشد، میگویم! از همان لحظه ای که جانم از بدنم جدا شد و مرا تنها گذاشت، نام خودم را از این و آن، این طوری می شنیدم: مثلا یکی می گفت:" جناره " را بگذارید زمین.یکی میگفت: برای خواندن نماز" میت " آماده شوید.یکی هم که انگار غسال بود، صدا می زد: بیایید"مرده"تان را ببینید و با او وداع کنید! خلاصه هرچه گوش تیز کردم، نشنیدم کسی اسم مرا بر زبان بیاورد. همه و همه مرا با نام هایی مثل مرده، جنازه،میت و از این جور نام ها؛ می شناختند و خطاب می کردند.
آن شب همین که از شدت هیجان، سر از بالش بر داشتم، کمی نشستم و اندکی به خود آمدم و فهمیدم وقتی که جسم و جانم با همدیگر وداع می کنند، حتی نام مراهم با خودشان می برند! آن وقت دیگر من "جواد" نیستم، بلکه مرده یا جنازه یا میتام!
راستی هم که ما؛ چه قدر زود فراموش میشویم و چه قدر خوش باوریم که خودمان را صاحب و مالک خیلی از چیزها میدانیم!
|