شکوفهها را دیده ای که چهگونه شکوفا می شوند؟
درختها را دیده ای که چهگونه میوه می دهند؟
خندهی آسمان را هیچ وقت تماشا کرده ای؟
شادی خورشید را آیا دیده ای؟
آن روز، آن روز خوب، شکوفهها؛ شکوفا شدند، درختها به بار نشستند و میوه دادند. آسمان خندید و خندید! خورشید؛ شادمان گردید. دلها به پرواز در آمدند و بچه آهوها در دشتهای رهایی و آزادی به جست و خیز پرداختند!
آن روز، صدای استقلال از در و دیوار به گوش رسید و فریاد آزادیخواهی از همه جابلند شد. روزها؛ خون بارید و شبها؛ گلولههای " الله اکبر" تن خفاشها را زخمی کرد تا نهال نور در این سرزمین رشد کند.
خوب که گوش میکردی از لابه لای غرش توپها و تانکها و مسلسلها، صدای آزادگان دلیر را می شنیدی:
" استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"
ابرها؛ این صدا را به آسمان بردند. خورشید، خون گریست و در غم شهادت مظلومان، دلتنگ شد. آفتاب وجود امام خمینی که رحمت خدا بر او باد؛ طلوع کرد. برفها آب و یخها؛ ذوب شدند. دستها، همدیگر را در آغوش گرفتند. دلها، یکی شدند و مشتها، گلولهها را شکست دادند.
گل تکبیر در همه جا رویید، شب شکست، دیو گریخت، باد عطر گلهای محمدی را بر همه جای ایران زمین پاشید و انقلاب اسلامی ما، به ثمر رسید.
آن روز، بیست و دوم بهمن ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت بود.
روز بیست و دوم، همیشه در تقویم و در تاریخ، جاودان باد!
سال یاد بیست و دوم بهمن ماه، فرخنده و مبارک و خجسته...
|