معجزهی محبت!
جواد نعیمی
مدتی است با من قهرکرده است! هرچه نازش را می کشم، هرچه قربان؛ صدقهاش می روم، اصلا انگار نه انگار! هیچ توجهی به من ندارد... امامن واقعا دوستش دارم. برای همین؛ باز هم روبه رویش می نشینم و بار دیگر باهمهی وجودم، به او ابزار علاقه میکنم. چشمم که به چشمش می افتد، می بینم نیم نگاهی به سوی من دارد...کمی قوت قلب پیدا می کنم. یک یاعلی میگویم و با شوروشوق بلند می شوم و می روم مقداری آب برایش می آورم... مدت زیادی نمی گذرد که می بینم گلِ نازم، دوباره باحال و با نشاط و سرزنده شده! من هم به وجد می آیم و مثل او طراوت می یابم! بار دیگر، با شادمانی از جا بر میخیزم و گلدان دوست داشتنی ام ر ابه کنار پنجره می برم، تا نور بیشتر و بهتری به آن بتابد!
|