بربال خیال
ترجمهی جواد نعیمی
فکر کن که داری در یک جنگل خیالی، با دایناسورها، بازی میکنی!
فکر کن که مثل گنجشکی کوچک از اینسو، به آنسو میپری، بیآنکه از شکارچیها بترسی!
فکر کن که داری مثل یوری گاگارین (فضانورد روسی) دور زمین میچرخی!
فکر کن که با علاءالدین، همراه شدهای!
فکر کن که مانند یک ماهی طلایی، در دل دریا شناوری!
فکر کن که صاحب ستارههای دریایی و ستارگان آسمانی!
فکر کن که چیز تازهای را کشف کردهای!
فکر کن دستگاهی ساختهای که به کمک آن، میتوانی به هر زمانی که بخواهی سفر کنی!
فکر کن همچون پروانهای زیبا، در فصل بهار دلربا، بر روی گلی خوشبو، جا خوش کردهای!
فکر کن که داری به خوبی و خوشی و با نشاط و خرّمی، زندگی میکنی!
فکر کن که روزی یک نویسندهی مشهور شدهای!
فکر کن کودکی کوچولو هستی که هر شب پیش از خواب، به قصهای از یک نویسندهی مشهور، گوش میدهی!
|