وب سایت اختصاصی استاد جواد نعیمی

آسمان ما، دوباره آبی شد




آسمان ما دوباره آبــی شـــد
نوشته ی نسرین ادریس
ترجمه ی جـواد نعیمی

من یک بادبادک رنگی زیبا دارم. بادبادک من به شکل ماهی ساخته شده. یک روز تابستان، آن را به کمک پدرم درست کردم. بادبادکم با نخ بسیار بلندی که به آن بسته ام، خیلی بالا می رود و مثل ماهی در آسمان صاف وآبی شنا می کند !
در مزرعه ی روستا، با دوستانم آن قدر با آن بازی می کنیم که خسته می شوم .
یک روز صبح، ناگهان با صدای ترسناکی از خواب پریدم ! مادرم مرا آغوش کشید وگفت :
- این صدای هواپیماهای اسراییل بود که روستای ما را بمباران کرد .
پدرم ادامه داد : البته من و دوستانم در جنبش مقاومت، به زودی آن ها را از آسمان روستای مان دور خواهیم کرد.
آن روز خیلی ترسیدم. چون اسراییل؛ بسیاری از بچه ها، مادرها و بزرگ ترها را می کشد.
پس از آن بمباران، دود غلیظی خورشید درخشان و آسمان آبی ما را فراگرفت. دشمنان ما، یعنی اسراییلی ها خانه ها و مزرعه ها را با بمب و موشک نابود کردند؛ خانه ی ما هم خراب شد !
سرانجام پدرم و دوستانش در جنبش مقاومت بر دشمنان پیروز شده و آنان را از آسمان روستا و از میهن ما، راندند و فراری دادند. البته در این میان، پدرم در راه دفاع از وطنش به شهادت رسید. ولی مقاومت پیروز شد و خورشید تابان دوباره بر خانه ها و مزرعه ها تابید و همه جا را روشن کرد.
اکنون می دانید چرا آسمان در تابستان، هم چنان صاف و آبی وزیبا باقی می ماند؟! چون مردان مقاومت به هیچ قیمتی اجازه نمی دهند که هواپیما های دشمنان متجاوز، وطن ما را بمباران یا آن را اشغال کنند.
پس از آن، از بادبادکم هیچ خبری نداشتم، تا این که آن را زیر سنگ ها و آجرها پیدا کردم. بادبادکم کثیف و پاره شده بود، اما به کمک دوستانم دوباره آن را درست کردیم. آن وقت؛ من با بچه ها در مزرعه به این طرف و آن طرف دویدیم، در حالی که بادبادکم دوباره مثل ماهی رنگین و زیبایی در آسمان صاف و آبی شنا می کرد!


بازگشت به آرشیو مطالب